نوشته اصلی توسط
574366
سلام.
من مردي 38 ساله هستم كه متاهل و يك فرزند دختر 9 ساله دارم.يك برادر دارم كه 14 سال از خودم بزرگ تر هست و اونم متاهل.به دلايل بسيار زيادي(پيشرفت تحصيلي بيشتر من، سطح بالاتر همسر من و .......)، ايشون هميشه از من تنفر داشته.چه زمان مجردي و چه حالا كه متاهل هستم.شايد براتون عجيب باشه.ولي من معتقدم كه نقشه ي كشتن منو در سر داره.يعني شرايطم تا اين حد حاده.اين فكر مثل ماليخوليا به جون مغز من افتاده و خارج بشو هم نيست و من مدت هاي بسيار زياديه كه مريض شدم از لحاظ ذهني و زجر بسيار زيادي مي كشم.حدود 6 سال بود كه با ايشون كاملا قطع رابطه كرده بودم.ولي الان به خاطر بيماري مادرم،دوباره مجبور شدم كه ببينمش و باهاشون رابطه داشته باشم.هيچ كسي حتي همسرم حرف منو باور نمي كنن و ميگن صد در صد در اشتباهي.خودم هم به هيچ عنوان نمي تونم چنين چيزي رو ثابت كنم.ولي نشونه هاي زيادي راجع به اين موضوع ديدم.من جمله اينكه مثلا چندين سال پيش ضربان قلب من به شدت نامنظم شد و شكي ندارم كه ايشون يه چيزي به خورد من داده بود.يا گاهي اوقات احساس مي كنم كه كسي داره تعقيبم مي كنه.ولي راجع به اين موضوع نه با خود ايشون و نه با هيچ كس ديگه اي نمي تونم صحبت كنم.چون هيچ كس باور نمي كنه و همه بهم انگ توهم و ديوانگي مي زنن.فقط تونستم با همسرم صحبت كنم راجع به اين موضوع كه اون هم باور نمي كنه.
برادر من به نظرم اعتياد هم داره و آدم واقعا خطرناكيه.
حتي مي خواستم به دليل اين فكر از كشور خارج بشم با خانواده م.ولي فعلا موقعيت و پولشو ندارم و نمي تونم خانواده م رو در به در كنم.
شما رو به خدا قسم ميدم كه بهم كمك كنيد و يه راهكاري پيش پاي من بزاريد.
چون اين فكر و حس، مثل خوره داره روح و مغز منو مي خورده و دارم نابود ميشم و استرس داره تمام وجود منو از بين مي بره.
شما رو به خدا قسم ميدم كه كمكم كنيد.چون واقعا دارم نابود ميشم.